دیگر مثل قدیم «هوش» آن جایگاهِ رفیع و بلند مرتبه را در روانشناسی ندارد، اما هنور که هنوز است «هوش» وردِ زبان مردم است، وقتی پدر و مادری از گفتن یا انجام دادن کاری غیرعُرف و یَحتمل بزرگسالانۀ فرزندشان به وجد می آیند بلاشک به هم می گویند: بچه مان چقدر باهوش است!
و این باهوش بودن موجب دلگرمی شان می شود. آن روی دیگر سکه هم وجود دارد! زمانی که پدر و مادری پی میبرند فرزندشان آنطور که باید و شاید، بهرۀ هوشی اش بالا نیست و لَنگ می زند. این مهم به خصوص در سال های دبستان بیشتر حس می شود و به چشم می آید.
پژوهش های جدید به ما می گویند که آدمی با تمرین و تلاش (نورونسازی) می تواند هوشمند شود. آدمی می تواند مغزِ خودش را خودش بسازد و این گذاره که فلانی بهرۀ هوشیِ بالایی دارد و پسرخاله اش خیر، بی معنی و غیرعلمی است (اشاره به اصلِ نوروپلاسیستی). از همۀ این ها که بگذریم «هوش» بهخودیِ خود مفهوم جالبی است. همۀ ما در خلوت خودمان بارها شده است که فکر کنیم باهوش هستیم یا نه! حتماً بوده است که در موقعیتی کاری کرده ایم که دیگران ما را باهوش برشمرده اند.
همۀ ما در چند سال اخیر شاهد توجه بیش از پیش افراد برای تقویت هوش شان بوده ایم چنان که رغبت روزافزون خانواده ها برای تأمین آموزشی که مدعی پرورش هوش است گواهی بر این ماجراست. اما شاید برای تعداد زیادی از این والدین آینده نگر همچنان این سؤال مطرح باشد که منظور از هوش واقعاً چیست.
هوش تغییرپذیر نیست اما تفکر تغییرپذیر است، هوش تا حدودی ژنتیکی است اما تفکر ژنتیکی نیست، هوش مهارت نیست اما تفکر مهارتی قابل آموزش است، هوش کیفیت و قابلیت توانایی حل مسئله است اما تفکر، پتانسیل دانستن برای حل مسائل روزمره است و در کل، تفکر، توانایی یافتن راه حل برای مشکل است اما هوش، سرعت ذهن است.
هوش روابط بین پدیده ها را درک می کند در حالی که کاری به خوب و بد آن ندارد ولی عقل ضمن درک این روابط، خوب و بد آنها را نیز تشخیص می دهد. هوش، زیرکی، آگاهی و شعور است و عقل، دریافتن، فهمیدن و نیروی ادراک است، پس می توان گفت هوش مرتبه ای از حوزۀ کارکردی عقل به شمار می رود و به عبارتی عقل را می توان فراتر از هوش دانست.
برای درک نسبی تفاوت هوش و استعداد کافی است افراد مختلفی را با ضریبِ هوشی مشابه در شرایط و موقعیت یکسانی در معرض کسب یک مهارت خاص قرار دهیم، در این صورت متوجه خواهیم شد که این افراد از نظر کیفیت کسب آن مهارت تفاوت هایی خواهند داشت. در واقع استعداد، میزان نسبی پیشرفت فرد در یک فعالیت خاص را تعیین می کند اما هوش توانایی یادگیری و کاربرد مهارت های لازم برای سازگاری با نیازهای فرهنگ و محیط فرد و نیز توانایی حل مسئله، و استعداد، عبارت است از قابلیت و توانایی خاص در یادگیری همراه با بروز قابلیت شخصی و انجام ماهرانۀ یک کار خاص.
کم توانی ذهنی:
کم توانی ذهنی احتمالاً نخستین اختلالی است که در ارتباط با هوش به ذهن متبادر می شود و خود می تواند با گستره ای از اختلالات دیگر مانند سندروم داون همراه باشد. اگر شما «ناتوانی ذهن» را در جستوجوگر گوگل جستوجو کنید، یکی از نخستین واژه های همراه آن «اختلالات یادگیری» خواهد بود. حال آنکه امروزه می دانیم اگرچه نقص در برخی مواد آزمون های سنجش هوش مانند وکسلر می تواند سرنخی از وجود یک اختلال یادگیری به ما بدهد اما این رابطه هرگز یک رابطۀ علّی نیست و باید افراد دارای اختلال یادگیری را با تأکید از افراد با بهرۀ هوشی پایین جدا در نظر گرفت.
از سویی دیگر، پیوستار پژوهش های متعدد از ارتباط مثبت بین نمرات هوش و اختلال دوقطبی حمایت می کنند. همچنین در سال های اخیر، بررسی رابطه بین بهرۀ هوشی بالا و اسکیزوفرنی، خلاقیت و هنر نیز بیش از گذشته مورد علاقۀ پژوهشگران قرار گرفته است. در حالی که شاید تأکید بر هوش های چندگانه بیش از عامل عمومی که توسط آزمون های هوش اندازه گیری می شود منطقی باشد.