همۀ ما در چند سال اخیر شاهد توجه بیش از پیش افراد برای تقویت هوش شان بوده ایم چنان که رغبت روزافزون خانواده ها برای تأمین آموزشی که مدعی پرورش هوش است گواهی بر این ماجراست. اما شاید برای تعداد زیادی از این والدین آینده نگر همچنان این سؤال مطرح باشد که منظور از هوش واقعاً چیست. در کل، هوش مقوله ای قابل روئیت یا احساس شدنی نیست بلکه یک صفت فرضی و یک مفهوم انتزاعی و مجرد است.
هوش تغییرپذیر نیست اما تفکر تغییرپذیر است. هوش تا حدودی ژنتیکی است اما تفکر ژنتیکی نیست. هوش مهارت نیست اما تفکر مهارتی قابل آموزش است.
امروز پس از یک قرن بررسی، بحث و مجادله بر سر هوش و تعریف آن، نه تنها میان تعاریف ارائه شده از حوزه های مختلف مانند روان سنجی، رشد، نوروسایکولوژی و پردازش اطلاعات، بلکه حتی در هر یک از این شاخه ها نیز هنوز دانشمندان به یک اتفاق نظر بر سر تعریف این مفهوم دست نیافته اند.
اگرچه تا سه دهه پیش، بیشتر صاحب نظران این حوزه وجود یک مؤلفۀ عمومی، مثل عامل g اسپیرمن یا عوامل گروهی ترستون را پذیرفته بودند و یا برخی مثل «کتل» کوشیدند آن را با جزئیات بیشتری (هوش سیال و متبلور) تعریف کنند، اما مطالعات دهه های بعدی، از میانۀ مسیر راهشان را جدا کردند.
گاردنر، اگرچه در عمل عامل عمومی را قبول داشت اما با معرفی هوش های نهگانه، افق جذاب تری را پیش چشم علاقه مندان به نمایش گذاشت. شاید شاخص ترین ارزش کار گاردنر پا بیرون نهادن از محدودیت های فرهنگی بود. همچنین در سال های اخیر صحبت کردن از انواع هوش ها چون هوش هیجانی، هوش وجودی و هوش معنوی متداول گردیده و مورد توجه گروه های مختلف افراد از عموم مردم تا جامعه شناسان، سیاستمداران و حتی پزشکان قرار گرفته است.