در پاسخ اینکه عشق چیست می توان گفت که جذابیت این تجربه حسی انفرادی کجاست که از روزگاران کهن شاهد توصیف و انتشار آن هستیم؟ (از لوح سنگی گرفته تا شیوه های متأخر آن).
از عشق تعاریف متعددی شده، از مادی ترین تعاریف که آن را حاصل ترشح هورمون های مختلف می دانند، (با این که نحوه و میزان ترشح برخی هورمون ها در زمان تجربه عشق متفاوت می شود اما برای هر شخص این تجربه حسی، یگانه و منحصر به فرد است) تا تعاریف روحانی، زمینی و آسمانی. و گاه تأویل های پیچیده و معاصر چون «لاکان» که معتقد است در «عشق ورزیدن» یک طرف می کوشد تا به هستی دیگری معنا دهد، یا که «فروید» عشق را به معنای رابطه ای ناخودآگاه نسبت به غیر می دانست.
برخی نیز چنان پیش رفته و جایگاه مرتفعی برای عشق در نظر گرفته اند که آدمی را بی عشق نشاید آدمی نامیدن و خواندن.
کسی چون «نیچه» نیز بر روی زمین از نوعی ادامه عشق می گوید که در آن اشتیاق و تملکی که دو موجود نسبت به هم احساس می کنند جای خود را به خواستی جدید، شوری نو، عطشی شگرف و مشترک برای کمال و آرمانی فراتر از هر دوی آن ها، داده باشد و می پرسد چه کسی این نوع عشق را می شناسد؟ چه کسی آن را تجربه کرده است؟ و این چنین پاسخ می دهد: اسمِ واقعی آن دوستی است.
به هر روی به قولِ شاملوی فقید عشق را ای کاش زبان سخن بود و شاید زبان سخنش بوده و به گستره تاریخ برایمان سخن گفته؛ برای یکی از ترشح هورمون، برای دیگری آسمانی، آن یکی زمینی، و آن دیگری ها پرداختن و یاری رساندن به هستی و سخنان گهر بارانه.
و اما یکی از انواع عشق، عشق کلاسیک و برآمده از ناخودآگاه جمعیِ آدمی است که به عشق زمینی تعیبر می شود؛ با اتمسفری به شدت دو نفره و گاه تک نفره که پرداختن به آن در رسانه ای چون پادکست تجلی می نماید.
«دیالوگ باکس» با انتخاب های عاشقانه و غمگینانه از فیلم های سینمای ایران که در آن ها عاشق و معشوق درد فراق کشیده اند، یا به وصلت نرسیده اند و یا اگر رسیده اند با پیوندی منفصل با عشقی پُر از درد و آه و پُر سوز و گداز دست به گریبان اند، شنونده را به جهان خود می کشاند. انتخاب اشعار و موسیقی های هوشمندانه و درخور، شنونده را به وادی اندوه دعوت می کند. اما کارکرد انتشار چیست؟
گویا تلاش ناخودآگاه یا شاید خودآگاهِ «دیالوگ باکس» بر آن است که با وساطت و اشتراک بیانش از عشق های ناکام و یا حتی عاشقی های کامروا که گذر زمان، اکسیر حرارت و زندگی بخش را از ذات شان ربوده و در ادامه سرد و بی اعجاز نموده، مخاطب را به این میهمانی سراسر حس برانگیز دعوت کند تا با یک تجربه جمعی و همگانی، از سنگینی این دردِ فردی و دریغ فغان دار بکاهد. و اینطور که شاید با دیگری به بازسازی عزای این فقدان و از دست دادگیِ مجدد متجلی شده بپردازد، تا خاطره عزیزِ ازدست رفته را بارها و بارها با وساطت دیگری از نو کند، انگار که نمی خواهد به سادگی از خاطره عزیز رفته اش و نوستالژی بر خاک نشستهاش دست بکشد، چیزی که تمام جریان (نهادها، قدرت، زمان ….) تلاش دارد از او منع کند، اینجاست که معجزه انتشار به مدد اشتیاق آمده و فاعلِ تجربه گر با لجاجتِ تمام در پِیِ زنده نگه داشتن نوستالژی، خاطره معشوق و عدم فراموشی عشق است.
فقدان، دریغ، اندوه، شکست و عسرت نیز از ملزومات این لجاجت، نگهداری و نیز خلق و انتشار آن است. شنونده، همسو و هم حس در این لجاجت، به وسعِ توان خویش، در این عدم فراموشیِ بیمارگونه پیاده روی می کند.
«دیالوگ باکس» اتمسفری عاشقانه، غمگنانه و اندوهناک دارد. و عشق برای مخاطبی که وصفش رفت نه تنها تحمل ناشدنی نیست، بلکه به سانِ کناره گرفتن است، دوری از غمی ملول به غم و شادیای توأمان، که انگار ملالآور نبوده و خاصیتی مواجهگرایانه دارد. و شاید همچون یک رواندرمانگر که همدلانه رو به روی مراجع می نشیند، می گوید و می شنود. و اینگونه که غم و حسرت به سانِ بوی عطری سرد، خفیف و مدام منتشر شده در نسیم اسفند ماه باشد. گویی عطر و نسیم توأمان درهم اند یا به مانندِ رگه های ناچیز فیروزه در معدنی تلخ و تاریک که فیروزه و سنگ درهم تنیده اند. و اینگونه وصالِ غم و شادی که انگار جوهره عشق است از طریق گوشی های چپ و راستِ هندزفری ها برای شنونده تداعی گر می شود.
خورشید که غروب کرد «دیالوگ باکس» مفری است برای یک حظ بیست و چند دقیقه ای، برای پذیرش شکست ها و زنده نگه داشتنِ خاطرات.