تصور کنید شما یک دختر کوچولوی چهارساله دارید (اگر در واقعیت دارید که خوش به حالتان!)، یک روز برای برداشتن او از مهدکودک، از محل کار خود مرخصی گرفته اید. البته اگر از صاحبان مشاغل هستید، برای شما کار سختی نخواهد بود. همین که دخترتان سوار خودرو می شود، از او دربارۀ روزش سؤال می کنید. در گفت و گوها متوجه می شوید که جعبۀ مداد رنگی که به تازگی برایش خریده بودید را به یکی از هم کلاسی هایش که امروز دیر کرده بوده است و وسایلش ناقص بوده، بخشیده است. برخورد شما چیست؟
حالا وقت شکلدادن به شخصیت اوست…
موقعیتی را در نظر بگیرید که او در حال ساختن یک جورچین به عبارتی آشناتر پازل ۱۰ در ۱۵ سانتیمتری است. بعد از یک ساعت و نیم تلاش و تکاپو موفق می شود و جورچین را تکمیل می کند. قطعاً شما او را تشویق خواهید کرد؛ اما چطور؟!
اگر برای تشویق او از عباراتی چون «آفرین فرزند باهوشم!»، «تو نابغه ای!»، یا «تو بسیار باذکاوت هستی!» استفاده می کنید، در واقع به او آسیب می رسانید؛ زیرا نه تنها متغیر «هوش» با تشویق و تحسین رشد نمی کند و تقویت نمی شود، بلکه شما به او القا نموده اید که براساس توانایی های ذاتی اش موفقیت کسب می کند؛ اما متغیر «پشتکار و تلاش»…
جای خالی تلاش و پشتکار در نسل اخیر به شدت احساس می شود که تنها یک دلیل دارد: تقویت نشدن آن توسط والدین و آموزگاران در دوران کودکی. با توجه به تشویق و تحسین ها و یا تنبیه های والدین، رفتار یا نگرشی در فرزندشان شکل می گیرد. تا به حال فکر کرده اید که چقدر در ساختن «ذهنیت تلاش» در فرزندتان موفق بوده اید؟ یا حتی اقدامی برایش انجام داده باشید؟
شاید نیاز به یک بازنگری در مورد نحوۀ برخورد با موفقیت های کودک مان باشد تا ناخواسته به آن ها و آینده شان خیانت نکنیم…
چرا روی موضوع ذهنیت فرزندان تأکید داریم؟
چرا به افراد با ذهنیت «خلاق» و «ایده پرداز» در هر جامعه ای نیاز است؟
اهمیت حضور این افراد در اقتصاد و صنعت یک جامعه چیست؟
اگر مروری بر گذشته داشته باشیم و بخواهیم آن را با امروز مقایسه کنیم، درمی یابیم که دیگر صنعت و تجارت تک محصولی دهه های پنجاه و شصت شمسی جایی در جهان ندارد. دیگر فقط یک کارخانه برای چیپس، پفک، شامپو و صابون و خیلی محصولات دیگر وجود ندارد. حتی دیگر کپی کاری هم جایی در صنعت ندارد. تنها چیزی که یک مجموعه صنعتی را در مسیر رشد و رقابت قرار می دهد، ایده پردازی و نوآوری است. تمام بِرَندهای تجاری موفق دنیا و حتی بِرَندهای موفق و رو به رشد داخلی، مثالی از همین موضوع هستند.
در طول تاریخ، انواع حوزه های مرتبط با صنعت و نیروی انسانی همواره در تلاش بودند تا با اضافه کردن یک ویژگی خاص به مجموعه و یا یک مهارت خاص به افراد مجموعه، از رقبای بازار فاصله بگیرند. بعضی از راه و روش ها موفق بوده اند و بعضی خیر. طبیعتاً روش های موفق در آینده به شاخه جدیدی از علم تبدیل شدند تا گسترش یابند و در تمام امور ممکن، مورد استفاده قرار گیرند.
یکی از این راهکارهای پیشنهادی که می توان سرآغاز آن را در ماه آوریل سال ۱۹۵۱ میلادی در آزمایشگاه، روانشناسی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دانست. تحلیل عوامل فکر خلاق، یا به زبانی ساده تر «خلاقیت» بود. ورود خلاقیت به صنعت، حدوداً از دهۀ هشتاد میلادی با سخنرانی «الوین
تافلر» و سرآغاز موج سوم اقتصاد مبتنی بر دانایی همراه بود. جایی که ملاک ها و ارزش ها، از دارایی مادی و وسعت#قضاوت
#کارخانه ها جای خود را به دانش و ایده پردازی موفق یک مجموعه داد. رقابت، یعنی کدام مجموعه، ایدههای قابل اجرای بیشتری تولید کرده است. نیاز به ذهن های خلاق و ایده پرداز در صنعت و تجارت ازاینجا شروع شد.
اگر تحصیل کردۀ رشته های مرتبط با صنعت هستید و یا جویای شغل در همین شاخه، پیشنهاد ما به شما، بهعنوان بخشی از جامعۀ روانشناسی صنعتی-سازمانی، این است که در پرورش ذهنیتِ ایده پرداز و خلاقیت خود تلاش کنید. در ابتدا شما نیاز دارید که اطلاعات عمومی خود در صنعت را افزایش دهید. دانستن زیاد و آشنایی با محصولات و روش ها، به شما زمینۀ ذهنیِ گسترده تری می دهد که پیش نیاز «خلاقیت» است؛ زیرا گاهی اوقات محصولات جدید و نوآورانه، صرفاً از تلفیق دو یا چند محصول موجود ایجاد می شوند.
البته که راهکارهای عمومی پرورش خلاقیت فراوان هستند و طبعاً تأثیرگذار، اما تأکید ما بر روی تجارت و صنعت است.
اما اگر شما یکی از صاحبان مشاغل صنعتی هستید، پیشنهاد روانشناسی صنعتی-سازمانی برایتان این است که ذهنیت ایده پردازی را یکی از اصلی ترین ملاک هایتان در انتخاب افراد مجموعه در نظر بگیرید؛ زیرا آن ها هستند که در مسیر رقابت بازار، شما را متمایز کرده و به پیش خواهند برد. سؤال این است که چگونه؟
سرآغاز روانشناسی صنعتی_سازمانی، از جداکردن سربازهای تازه برگشته از جنگ جهانی دوم برای یافتن شغل مناسب بود. امروزه این علم، روش ها و ابزار دقیق و پیشرفته ای چون آزمون ها در اختیار اجتماع قرار داده که بتوانند ویژگی های مختلفی از جمله ایده پردازبودن را تشخیص دهند.
البته همیشه هم نیازی به استخدام افراد جدید برای افزایش خلاقیت مجموعه نیست. روش هایی هم هستند که می توانند ایده پردازی کارمندان مان را متبلور کنند. «طوفان ذهن» یا «بارش افکار» یکی از بهترین و پرکاربردترین روش ها است. کارمندان را در یک جلسه گرد هم آورید؛ از آن ها بخواهید دربارۀ همه چیز ایده و نظر بدهند. تمام نظرها را یادداشت کنید، بدون هیچ گونه ارزیابی و قضاوت. سپس ایده ها را بررسی کنید، بهترین ها را انتخاب کرده و صاحب هر ایده را مسئول اجرای آن کنید. برایش پاداش منوط به نتیجه در نظر بگیرید.
در آخر می توانید در یک بازۀ زمانی سه ماهه، رفتار سازمانیِ اعضا، دست یابی به اهداف و چشم اندازهای مجموعه و اجرایی شدن ایده های کارمندان را مورد ارزیابی قرار دهید تا دستتان بیاید آیا قبل و بعد از تبادل ایده تفاوت هایی در مجموعه تان احساس می شود یا خیر؟