افسردگی چیست :
افسردگی اساسی (major depressive disorder) یک اختلال روانشناسی است، که می تواند ریشه ژنتیکی داشته باشد و یا فرد بدون هیچ پیشینه خانوادگی به آن دچار شود. افسردگی شایع ترین اختلال روانشناسی قرن حاضر است. امروزه به دلیل گسترش تکنولوژی و ارتباطات مجازی و دور شدن افراد از هم دیگر افراد بیش از پیش احساس تنهایی و جدا ماندن می کنند. افسردگی اختلالی است که به موجب آن فرد برای مدت طولانی دچار خلق پایین و افسرده می گردد. از فعالیت های لذت بخش گذشته لذت نمی برد و خواب او بهم ریخته و آشفته می شود. ممکن است احساس بی قراری و تحریک پذیری داشته باشد. این اختلال برروی زندگی و کارکرد اجتماعی فرد تاثیر گذاشته و عملکرد او را پایین می آورد .
نشانه های افسردگی اساسی :
A ) پنج یا تعداد بیشتری از نشانه ها در طول مدت دو هفته و انحراف از عملکرد قبلی
حداقل یکی از نشانه ها: الف) خلق افسرده ب) فقدان علاقه یا لذت نشان دهنده افسردگی اساسی است.
۱-خلق افسرده در بخش عمده روز تقریبا هر روز الف) توسط گزارش ذهنی احساس غمگینی، پوچی ناامیدی
ب) مشاهده دیگران (بیمناک به نظر می رسد) و در کودکان و نوجوانان بهصورت خلق تحریک پذیر دیده می شود.
۲- کاهش علاقه یا لذت در فعالیت ها در بخش عمده روز و تقریبا هر روز.
۳-کاهش یا افزایش وزن (بیش از ۵%وزن) یا کاهش یا افزایش اشتها تقریبا هر روز (ناتوانی در کسب وزن مورد انتظار)
۴-بی خوابی یا پر خوابی هر روز.
۵-سراسیمگی یا کندی روانی حرکتی هر روز قابل مشاهده نه صرفا ذهنی.
۶-خستگی یا فقدان انرژی هر روز.
۷-احساس بی ارزشی یا احساس گناه.
۸-کاهش توانایی فکر یا تمرکز کردن یا دو دلی تقریبا هر روز (مشکل فکر کردن، تمرکز کردن، تصمیم گرفتن).
۹-افکار مکرر مرگ (نه فقط ترس از مردن) اندیشه پردازی خود کشی بدون برنامه ریزی یا اقدام به خود کشی یا برنامه خاص برای دست زدن به خود کشی
B) اختلال در عملکرد اجتماعی، شغلی یا دیگر عملکردها ایجاد می کند.
C) این دوره ناشی از تاثیرات فیزیولوژیکی مواد یا بیماری جسمی نباشد.
پاسخ به صدمه مهم (داغدیدگی، ورشکستگی، صدمات ناشی از بلایای طبیعی و…) احساس غمگینی شدید بی خوابی، اشتهای کم و… ملاک A را در بر داشته شبیه دوره افسردگی اساسی. وجود دوره افسردگی اساسی علاوه بر پاسخ طبیعی به صدمه باید در نظر گرفته شود و این قضاوت بر اساس سابقه فرد و هنجارهای فرهنگی برای ابراز ناراحتی در زمینه صدمه است.
D) با اختلالات روان پریشی دیگر بهتر توجیه نمی شود.
E) هرگز دوره منیک یا هایپومنیک وجود نداشته البته اگر دوره منیک یا هایپومنیک ناشی از مواد باشد یا بیماری جسمانی موردی ندارد.
تفاوت بین افسردگی اساسی، سوگواری، و اندوه
مرگ عزیز، از دست دادن شغل و یا تمام کردن یک رابطه عمیق می تواند سخت و ناراحت کننده باشد. طبیعی است که در چنین شرایطی فرد احساس غم و اندوه داشته باشد. افرادی که ضرر و زیانی را متحمل می شوند ممکن است خود را افسرده فرض کنند. اما ناراحت بودن و سوگواری با افسردگی اساسی تفاوت های بسیار و مهم و کلیدی دارد. روند سوگواری برای هر فرد طبیعی و منحصر به فرد است. و در برخی از ویژگی های باهم مشابه هستند. هر دوی اینها سوگواری و افسردگی اساسی ممکن است با غم و ناراحتی شدید همراه باشد و دست کشیدن از فعالیت های معمول را به همراه داشته باشد . اما همچنان در ویژگی های کلیدی متفاوت هستند.
- در سوگواری احساس غم و اندوه به صورت اپیزودهایی بروز پیدا می کند و همیشگی نیست و اغلب با خاطرات مثبت از از شخص فوت شده همراه است. اما در افسردگی اساسی خلق و علاقه فرد برای یشتر از دو هفته به شکل چشم گیری کاهش پیدا می کند و این احساس در طول روز پایدار است.
- در سوگواری عزت نفس فرد حفظ می شود اما در افسردگی اساسی فرد اغلب دچار احساس بی ارزشی و نفرت از خود است.
- در سوگواری افکار پیرامون مرگ هنگام فکر کردن به شخص فوت شده و در قالب خیال پردازی برای پیوستن به فرد فوت شده است. در افسردگی اساسی اما افکار فرد متمرکز بر روی اتمام زندگی و پایان دادن به آن به دلیل احساس بی ارزشی و نالایقی یا عدم توانایی کنار آمدن با درد افسردگی هستند.
سوگواری و افسردگی اساسی برای برخی افراد می تواند همزیستی داشته باشد. مرگ شخص عزیزی یا از دست دادن شغل یا قربانی خشونت و تعرض فیزیکی قرار گرفتن و هر فاجعه و ترومای شدیدی می تواند منجر به افسردگی بشود. زمانی که افسردگی و سوگ به طور همزمان اتفاق بیفتد غم و سوگواری شدید تر و طولانی تر از زمانی است که با افسردگی همراه نیست.
تمایز بین غم و افسردگی اساسی بسیار مهم است و فرد در نوع کمک و حمایتی که باید دریافت کنند می تواند کمک کند.
درمان افسردگی اساسی :
در درمان افسردگی اساسی باید به ریشه بیماری و وراثت و سبب شناسی آن توجه شود. در هر صورت روان درمانی شناختی، روانکاوی، گروه درمانی و دارو درمانی میتواند برای این اختلال مفید باشد.
در درمان های روانپزشکی باید در نظر گرفت که همیشه دارو منجر به درمان اختلال نمی شود. داروهایی که برای درمان افسردگی استفاده می شود نسل جدید (SSIRs) هستند این داروها مهار کننده باز جذب سروتونین در سیستم عصبی هستند و موجب افزایش سروتونین در پایانه های سیناپسی مغز می شود. که معمولا با داروهای مکمل دیگر بنابه شرایط فرد تجویز می گردند.
روانکاوی و روان درمانی شناختی، و گروه درمانی درمان هایی عمیق تر و طولانی مدت ولی با بازدهی موثر تری برای افسردگی اساسی هستند که به فرد کمک می کنند تا توان از دست رفته خود را بازیابد و عملکرد خود را بهبود بخشد و همین طور به طور ریشهای مشکلاتش را حل کنند. در روانکاوی فرد به طریق تداعی آزاد با احساسات مخرب خود روبه رو می شود و با تجربه کردن آنها بدون سرکوبی و انکار و بازنگری مجدد این افکار و احساسات به روشن بینی و بینشی در باره تصمیمات و رفتار خود می رسد. دارو درمانی اگر همراه با درمان روانکاوی و روان درمانی شناختی و به صورت کنترل شده باشد که به مرور زمان فرد به کمک روان درمانی بتواند دارو درمانی را کنار بگذارد می تواند شیوه مناسب تری باشد . البته تمامی این موارد بستگی به تشخیص متخصص روانشناس یا روان پزشک دارد و از هر گونه خود درمانی باید خود داری کرد و حتما به درمانگر حرفه ای و متخصص مراجعه نمود . به خصوص اگر در فرد افکار خودکشی و آسیب به خود و یا سابقه اقدام به خودکشی وجود داشته باشد مراجعه اورژانسی و بستری شدن در صورت لزوم توصیه می گردد.
گروه درمانی نیز برای بیماران افسرده بسیار مفید است و می تواند در بهبود این نگرش که آنها تنها فردی هستند که از این میزان اندوه رنج می کشند کمک کند . معمولا اعضای گروه با همدلی و همیاری هم می توانند به یکدیگر کمک کرده و توانایی های هم را به چالش بکشند و منجر به بازتوانی یکدیگر گردند.
منابع : DSM-5