اریک فروم به سال ۱۹۰۰ در شهر فرانکفورت، در غرب آلمان، به دنیا آمد. در دانشگاه های هایدلبرگ و مونیخ و انستیتوی روانکاوی برلین در رشته های فلسفه و روانشناسی به تحصیل پرداخت. «روان کاو، جامعه شناس آمریکایی-آلمانی تبار، روانشناس اجتماعی بلندآوازۀ مکتب فرانکفورت و همچنین یک سوسیال دموکرات و از برجسته ترین فیلسوفان مکتب اومانیستی است. او در آثارش کوشید تا ارتباط متقابل روانشناسی و جامعه را شرح دهد و معتقد بود که با به کار بستن اصول روانکاوی، به عنوان علاج مشکلات و بیماری های فرهنگیِ بشر، راهی به سوی تحقّق یک «جامعۀ معقول» و متعادل از لحاظ روانی خواهد یافت. اریش فروم در پیوند با نظریات فلسفی و اجتماعی قرن بیستم پرورش یافت و دیدگاه نظری او از آمیزش و هم نشینی اندیشه ها و گرایش های گوناگون شکل گرفت.
به اعتقاد فروم، ارضای نیاز وابستگی یا یگانگی با دیگران، برای سلامت روان حیاتی است. رفتار نامعقول و حتی دیوانگی، نتیجۀ گزیر ناپذیری شکست در برآوردن این نیاز انسان با تسلیم شدن دیگر تنها نیست، بلکه به کسی یا چیزی بزرگ تر از خود تعلق دارد. همچنین انسان می تواند از راه چیره شدن بر جهان و وادارساختن دیگران به تسلیم، با دنیا پیوند برقرار کند. در هر دو برداشت وجود ایمنی به وجود دیگران متکی است. درنتیجه، انسان نه از آزادی بهرمند است و نه نفساً یکپارچه است. بلکه در میان مردم، اما جدا از آن ها زندگی می کند. بنابراین، این برداشت ها محکومند. زیرا نه انسان تسلیم شده و نه انسان مسلط، هیچ کدام آزادیِ پرورش جوهر کامل خود را ندارند، چرا که ایمنی آن ها بسته به کسانی است که خود را تسلیم کرده یا بر آن ها تسلط یافته اند.
راهِ سالم پیوند با جهان راه عشق است. اینگونه دلبستگی، هم نیاز ایمنی را برمی آورد، و هم امکان یکپارچگی و فردیت را فراهم می آورد. منظور فروم از عشق، تنها عشق جسمانی نیست؛ تعریف او، عشق پدر و مادر به فرزند، عشق به خود، و در معنای وسیع تر احساس همبستگی و عشق به همۀ انسان ها را نیز در بر می گیرد. نیاز بشر به فرا رفتن یا استعلا از نقش فعل پذیر «مخلوق بودن» با نیاز به وابستگی، رابطه ای نزدیک دارد. به اعتقاد فروم، با خلق (فرزند، اندیشه، هنر، یا کالای مادی) انسان از ماهیت فعل پذیر و تصادفی وجود فرا می رود و بدین ترتیب، به احساس آزادی و هدف داشتن دست می یابد.
به اعتقاد اریک فروم، نقطه مقابل آفرینندگی، میل به ویران گری است. او می نویسد: «اگر نتوانم زندگی بیافرینم، می توانم ویرانش کنم. ویرانگی هم مرا از زندگی فراتر می برد». میل به ویرانگری مانند آفرینندگی، درگیری فعالانه با جهان است. آفریدن یا ویران کردن، عشق یا تنفر، تنها گزینشی است که انسان در اختیار دارد، برای رسیدن به استعلا راه دیگری نیست. میل به ویرانگی و آفرینندگی هر دو در طبیعت انسان عمیقاً ریشه دارند. به هر صورت، آفرینندگی استعداد بالقوه اولیه بشر است و به سلامت روان می انجامد. میل به ویرانگری تنها موجبِ رنجِ ویران شده و ویرانگر می شود.
فروم تصویر روشنی از شخصیت سالم بهدست می دهد. چنین انسانی عمیقا عشق می ورزد، آفریننده است، قوهٔ تعلقش را کاملا پرورانده، جهان و خود را بهطور عینی ادراک می کند، حس هویت پایداری دارد، با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد، حاکم و عامل خود و سرنوشت خویش است، و از علایق معصیت بار آزاد است.
فروم شخصیت انسان را دارای جهترگیری بارور می داند و این مفهوم به شخصیت بالغ آلپورت و انسان خواستار تحقق خود مزلو شباهت دارد و نمایانگر بیشترین کاربرد یا تحقق استعداد بالقوه انسان است. فروم با کاربرد واژه «جهت گیری» این نکته را می گوید که جهتگیری گرایش یا نگرشی کلی است که همه جنبه های زندگی، یعنی پاسخ های فکری و عاطفی و حسی به مردم، موضوع ها و رویدادها را، خواه در جهان و خواه در خود، در بر می گیرد. بارور بودن یعنی به کار بستن همه قدرت ها و استعدادهای بالقوۀ خویش.
عشق بارور لازمه اش رابطۀ آزاذ و برابری بشری است. طرفین رابطه می توانند فردیت شان را حفظ کنند. در عشق بارور خود به جای کاستن گسترش و مجال شکفتن می یابد. انسان به احساس وابستگی می رسد٬ اما هویت و استقلالش را از دست نمی دهد.
یافتن عشق بارور از دشوارترین دستاوردهای زندگی است. لازمۀ عشق تلاش فراوان است٬ زیرا عشق بارور از چهار ویژگی مهم برخوردار است: توجه٬ احساس مسئولیت٬ احترام و شناخت. عشق ورزیدن به دیگران یعنی مهرورزیدن به آن ها٬ یعنی علاقمندی عمیق به حال و وضعیت شان و آسان کردن رشد و کمالشان. لازمۀ این ها داشتن احساس مسئولیت در پاسخگویی به نیازهای آن هاست. همچنین٬ عشق ورزیدن یعنی محترم شمردن و پذیرفتن فردیت آن ها؛ یعنی مهرورزیدن به آن ها برای آنچه و آنکه هستند. برای محترم شمردن آن ها٬ باید آن ها را درست و کامل شناخت.عشق بیش از آن که شور و هیجان باشد فعالیت است. عشق بارور به عشق جسمانی محدود نمی شود٬ بلکه می تواند عشق برادرانه و عشق مادرانه نیز باشد. تفکر بارور مستلزم هوش و عقل و عینیت است. انگیزه متفکر بارور علاقه شدید به متعلق تفکر است. تفکر بارور به جای درنظر گرفتن اجزا و عناصر تجزیه شدۀ پدیدار مورد مطالعه٬ متوجۀ کل و تمامیت آن است. به اعتقاد فروم لازمۀ همه کشفیات٬ تفکر سازنده است.